محدثهمحدثه، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

گل خوشبوی مامان و بابا محدثه

بدون عنوان

میخوام بدونی همیشه تو قلب مامان جا داری حتی اگه یه روزی فرصت گفتنش رو نداشته باشم یا در کنارت نباشم یا هر دلیل دیگه ای یه وقتهایی بود که زندگیم رو فقط بخاطر تو تحمل کردم و به عشق تو ثانیه هام رو گذروندم و چه روزهایی که بی دلیل  تو رو تو آغوشم میگرفتم میبوییدم  و گریه میکردم عاشق همیشگی تو مامان نسرین   ...
27 مهر 1391

مامانی تنها

سلام دختر قشنگم الان یک ساعت و ربع شده که تو مدرسه از تو خداحافظی کردم و تنها برگشتم خونه وقتی زنگتون خورد و رفتی تو صف برگشتی با من بای بای کردی که برم یه بغض خیلی سنگین گلوم رو میفشرد که به در مدرسه نرسیده بودم اشکم سرازیر شد تکه ای از وجودم رو گذاشته بودم و تنها داشتم برمیگشتم خونه تا به حال کلاسهای زیادی رو تنهایی رفته بودی ولی این یکی برام سنگین بود بعد این تا بدنیا اومدن نینی باید هر روز از ساعت 1 تا 4.30 باید تنها باشم البته روزهای زوج به خاطر زبان ساعت 6 میای خونه . این دومین باری بود که این حس غریب میومد سراغم اولین بار وقتی تازه بدنیا اومده بودی و زردی داشتی و ما مجبور بودیم 3 روز بستریت کنیم بیمارستان و دومی امروز که البته امروزی...
17 مهر 1391

جشن پیش دبستانی

 سلام پری کوچولوی من ورودت به پیش دبستانی مبارک گل من  امروز 1390.7.16 جشن ورود شما همزمان با روز جهانی کودک  بود        امروز خیلی بهت خوش گذشت تو مدرسه جایزه هم بهت یه تل سر خوشگل    و کیک و آبمیوه دادند یه خانم و آقا هم دعوت شده بودن که برنامه شادی رو برای شما اجرا کردند و کلی خندیدید و بهتون خوش گذشت    و در آخر جشن هم بردنتون سر کلاس تا با محیط اونجا آشنا بشید تا به امید خدا از فردا برید سر کلاس . امیدوارم که یه روز خلاصه جشن دانشگاهت رو برات بنویسم عزیزم موفق باشی در ضمن خیلی دوست داشتی که بریم برای نینیمون پوشک بخریم خیلی ذوق داشتی امروز رفتیم خری...
17 مهر 1391

برای نازنین دخترم

ترنمــ بارانـ را نصار چشمانتــــ میکنمــ نازنینمـــ تا شبنمـــی شود بر سرخـی گونه هایتـــــــــــــــ و داغی بوسه امـــ را به پیشانی اتـــــــــ به یادگــــار میگذارمـــــ و دستــــــ نوازشمــ را به موهایتـــ هدیــه میکنمـــــ کــه تا عمــر داری مرا از خاطر نبری       ...
12 مهر 1391
1